گزارشگر:لیلا فروغ محمدی - ۱۸ جوزا ۱۳۹۸
تغییرات یا همان اصلاحات اساسی در حاکمیتهای ضدِ مردمی و مستبد جایی ندارد. رییسجمهور، تلاش میکند تا حکومت وحدت ملی را حکومت مردمسالار، خدمتگزار و مشروع معرفی کند. او با مدلهای ظاهری و سطحی و افتتاح پروژههای خیالی و تاریخ گذشته، محاکمه غیابی افراد بیگناه، تحریف کردن قانون اساسی توسط آقای دانش و در نهایت با پیشکش کردن گزینه انتخابات؛ صرفاً به دنبال کسب مشروعیت و ضمانت بقای حکومت پوشالی وحدت ملی است.
غنی با حفظ سلطه و اقتدار نامشروع خویش میخواهد به فرمانروایی و خدایگانی خود تداوم بخشد. حالا قربانی این کسب مشروعیت، مردم مظلوم افغانستان باشد یا قانون اساسی؛ فرقی برای غنی و تیم فاشیست ارگ ندارد.
غنی در حالی از انتخابات سخن میگوید که همۀ ما دیدیم، چگونه با مهندسی کردن انتخابات ریاستجمهوری در گذشته و انتخابات پارلمانی در کابل، به مردم افغانستان خیانت کرد. در حقیقت غنی اصلاً به انتخابات باور ندارد و حربۀ انتخابات را مشخصاً برای مدیریت تهدیدها و فرصتی برای ایجاد توهم تغییر نزد مردم به کار می برد. او به نحوی میخواهد به ناظران داخلی و بینالمللی بگوید که خواست مردم تجدید شده و کلیت نظام پشت او ایستاده و به همین دلیل رهبران خارجی باید به جای مذاکره با چهرههای اپوزیسیون، با خود او معامله کنند.
در مورد اپوزیسیون اما میتوان گفت که در نبود اصلاحات سیاسی و در وضعیتی که همچنان راههای مبارزۀ مدنی به دلیل نبود امنیت در شهرهای افغانستان امکانپذیر نیست؛ اپوزیسیون فقط میتواند همچون آتش زیر خاکستر باشد: آتشی که هر وقت امکان شعلهور شدن آن وجود دارد.
از آن جایی که هیچ ملتی برای همیشه در برابر سلطه و بیداد حاکمان سکوت نکرده و نمیکند؛ سرانجام اعتراضات عمومی در سطح جامعه گسترش خواهد یافت. زیرا آستانۀ تحمل شهروندان در قبال ناامنیها، نبود خدمات، اوج گرفتن تبعیض و انحصار تا بینهایت نیست. همین اعتراضات میتواند مقدمهیی برای شکلگیری اپوزیسیون باشد.
این درست است که نمادهای دموکراسی در این کشور به حیات کم رمق خود ادامه میدهد. اما سران حکومت فعلی با انحصار قدرت و نگاه سیاه و سفید به موضوعات سیاسی، هیچ امکانی برای مخاطب قرار دادن خود نمانده اند. به جز اعتراضات خیابانی هیچ راه مسالمتآمیز و کم هزینهتری برای مخاطب قرار دادن حکومت وجود ندارد. این روزنه اما بعد از این که، تظاهرات جنبش روشنایی در دهمزنگ مورد حمله قرار گرفت و همین طور با شلیک مرمی به سمت اعضای جنبش رستاخیز مسدود شد و توان و نیروی اعتراض در جان جامعه تا حدی خشکید. ولی به جد میتوان گفت؛ این بدان معنا نیست که مردم دیگر اعتراض نکنند.
امروز هر شهروند افغانستان بر سر یک دو راهی بزرگ قرار دارد؛ ایستادهگی و یا سکوت. هراس از وقایع محتمل، ناامیدی، بی اعتمادی و همۀ این موارد با تار و پود جامعه ما عجین شده است. تجربیات متعدد خاورمیانه در فروپاشی نظامهای دیکتاتورمآبانه و اقتدارگرای فردی، به خوبی روشن کرده که هیچ قدرتی در برابر اجماع و خواست عمومی تاب نیاورده و در نهایت محکوم به شکست گردیده است. شاید به همین دلیل است، که میگویند: دیکتاتوریترین حکومتها به تار مویی بندند. غایت و هدف اصلی تمام این فروپاشیها را میتوان مطالبه و خواست دموکراتیک ملتها دانست. از سوی دیگر، فروپاشی رژیمهای مطلقه، پیامدهای متفاوتی نیز در بر داشته؛ از جنگ داخلی طولانی گرفته تا حکومت جنگسالاران و حتا ظهور یک رژیم مطلقاً دیکتاتوری دیگر. اما ترس از پیامدهای نامشخص و حضور چنین نتایجی در تاریخ نتوانسته فریاد دموکراسیخواهی را مانع شود. حتا اگر به قیمت تکرار مکررات انجامیده است.
متاسفانه در کشور ما افغانستان، مقبولیت در مقابل مشروعیت رنگ باخته است. حکومت نامشروع وحدت ملی و مشخصاً رییسجمهور بدون در نظر داشت آنچه مردم افغانستان برای آن قربانی داده اند و بدون همراهی با افکار عمومی به پیش میتازد و هیچکس هم جلو دارش نیست.
غنی در موجویت قانونپوههای سر به زیری چون جناب دانش، نه تنها اقتدارش را بر صفحۀ کاغذ قانونی میسازد، بلکه در تمام دوره ریاستاش هم رییسجمهور و هم رییس اجرایی بوده است. در عمل وظیفۀ قوه قضاییه را بر دوش گرفته، خودش عملاً رییس کمیسیون انتخابات بود و در قوۀ اجرایی تمام داوریها و امور مربوط به آن را هم قبضه کرده است.
من معتقدم که وضعیت فعلی در افغانستان جدای از خودکامهگی سردمداران حکومت و به صورت خاص شخص آقای غنی، یک دلیل جدی دیگر دارد و آن عدم موجودیت یک اپوزیسیون متعهد به جای این اپوزیسیون تقلبی و درماندۀ کنونی است.
شک نکنید که اگر اپوزیسیون ما درمانده نبود، این وضع ادامه پیدا نمیکرد. عدم استقلال و یا درک نادرست از استقلال در ایده و عمل، یکی از نشانههای درماندهگی اپوزیسیون افغانستان است. دلیل من بسیار واضح و روشن است، امکان ندارد که آن چه مستقل است، درمانده نیز باشد. پس اپوزیسیون در افغانستان به عنوان یک کلیت واحد و مستقل تعریف نشده است. اپوزیسیون در افغانستان متشکل از گروههای هستند که در تهیه و به اجرا در آوردن طرحهای عملی با ضعف و تردید عمل کرده اند. کسانی که خود به نحوی در به وجود آوردن این نابسامانیها شریک هستند و در گذشته به صورت بالقوه حلقههای مفسد شریک در قدرت را تقویت کرده اند، نمیتوانند مثال خوبی برای اپوزیسیون باشند.
به صراحت باید بگویم که در شرایط فعلی سیاست با فریب، دروغ و نیرنگ عجین شده و جای شجاعت، ایستادهگی و مقاومت را گرفته و ارزشی بهنام وطندوستی رنگ باخته است. متاسفانه هیچکس چشمانداز و دورنمایی برای عبور از این وضعیت قهقراآمیز که فروپاشی کشور را در برابر دیدهگان ما متصور میسازد، در اختیار ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی ما بیش از آنکه به موارد دیگر بیندیشیم؛ باید به فکر تشکیل یک اپوزیسیون قدرتمند و پویا برای به زیر کشیدن بنیان استبداد در افغانستان باشیم.
Comments are closed.